۱۷ خرداد؛ سالروز یک تیر و دو نشان داعش که به سنگ خورد
اولین حمله داعش به خاک کشورمان در دو اقدام تروریستی جداگانه اتفاق افتاد.
به گزارش تیتر داغ؛ ۱۷ خرداد سال ١٣٩۶ بود که اولین حمله داعش به خاک جمهوری اسلامی ایران در دو اقدام تروریستی جداگانه اتفاق افتاد، سه نفر از عوامل داعش، حدود ساعت ١٠:٣٠ صبح ، به ساختمان مجلس شورای اسلامی حمله کردند و دو نفر از آنها، حدود ساعت ١٠:۴٠، حرم مطهر امام خمینی (ره) را هدف قرار دادند.
عوامل داعش از ورودی مراجعات مردمی که به راحتی میتوان به آنجا ورود پیدا کرد، وارد ساختمان مجلس شدند و با به رگبار بستن مراجعان مجلس امکان ورود به ساختمان پارلمان را پیدا کردند. با بستن در فلزی ورودی به مجلس از سوی یکی از ماموران حفاظت که توسط داعشیها به شهادت رسید، این افراد به ناچار وارد ساختمان هفت طبقه دفاتر مجلس و در طبقه چهارم دفاتر نمایندگان مستقر شدند.
عوامل داعش در میانه حمله خود با نفوذ به دفتر حسینعلی حاجی دلیگانی، عضو هیئت رئیسه مجلس، زارع مسئول دفتر و تقوی مشاور فرهنگی او را ترور کردند و با انتشار ویدئویی از لحظه به شهادت رساندن آن دو نفر، مسئولیت این حمله را به عهده گرفتند.
علی اکبر رضایی مشاور حقوقی نماینده شاهین شهر در مجلس، پشت در همان اتاق، شاهد به شهادت رسیدن همکارانش بود، اما تروریستها متوجه حضور او نشده و او از این حمله، جان سالم به در برد. همزمان با حمله تروریستی داعش به مجلس شورای اسلامی، جلسه علنی با حضور خبرنگاران در حال برگزاری بود و وقفهای در این جلسه اتفاق نیفتاد. البته با پایان زمان مجلس، نمایندگان در گروههای چند نفره از در پشتی خارج شدند و ساعت ۱:۳۰ ظهر نیز کارمندان و خبرنگاران مجلس از ساختمان تخلیه شدند.
علی لاریجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در واکنش به این اتفاقات گفت: امروز همانطور که مطلع شدید چند نفر از تروریستهای بزدل نفوذی به ساختمانی در مجلس کردند که با آنان برخورد جدی شد. این موضوع یک مسئله جزئی است، اما نشان میدهد تروریستها دنبال مسئله سازی هستند. ایران قطب فعال و موثر در مبارزه با تروریسم است و آنها میخواهند خدشهای در این زمینه ایجاد کنند.
حدود ساعت سه بعدازظهر اعلام شد که مهاجمان به هلاکت رسیدند و این درگیری تروریستی به پایان رسیده است.
مدتی بعد تدابیر امنیتی در مجلس شدیدتر شد و علاوه بر دیوارکشی بیرون ساختمان مجلس در ضلع شمال شرقی و شمال غربی پارلمان، خیابان مردم که محل تردد جنوب به شمال از ضلع شرقی ساختمان مجلس بود برای عموم مسدود شد و سیستم امنیتی داخل مجلس نیز قدری تغییر کرد. ۲۹ خرداد و تنها دوازده روز پس از عملیات تروریستی داعش نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در عملیات لیله القدر با ۶ فروند موشک بالستیک میان برد ذوالفقار و قیام مواضع گروهک تروریستی داعش در استان دیر الزور سوریه را هدف قرار داد و تلفات سنگینی به این گروهک تروریستی وارد کرد.
چندی بعد نیز تمامی عوامل ترویستی دخیل در این عملیات که وظیفه پشتیبانی از تیم ترویستی را بر عهده داشتند توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده و پس از برگزاری دادگاه علنی همگی به اعدام محکوم شدند. نحوه برخورد و پاسخ جمهوری اسلامی به این اقدام تروریستی داعش به نحوی بود که این گروهک تروریستی دیگر قدرت عرض اندام و اجرای عملیاتهای مشابه در خاک ایران را پیدا نکرد و حدود یک سال بعد بود که بساط حکومت داعش در عراق و سریه برچیده شد.
شهید احسان آقاجانی معمار، دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع) و کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس، یکی از شهدای ترور آن روز بود. او در روز ٢٨ آذر سال ۶۴ در محله خراسان تهران در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. او که در تمام طول تحصیلش شاگرد ممتاز بود، در سال ٨٣ در کنکور شرکت کرده و همزمان در دو رشته ریاضی کاربردی دانشگاه شهید بهشتی و معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع) پذیرفته شد.
پیشینه مذهبی و دغدغهمندی او سبب شد تا رشته اقتصاد را برگزیند و عملا با حضور در دانشگاه امام صادق زندگی فردی و اجتماعی او رنگ تازهای به خود گرفت. به گفته اساتید و دوستان از لحاظ اهتمام به درس خواندن و تلاش و کوشش احسان بسیار مثال زدنی بود. اما این تلاش و جدیت در سالهای پایانی دوره کارشناسی ارشد، بیشتر و بیشتر شد.
تقریبا پس از اتمام دوره کارشناسی ارشد در مرکز پژوهشهای مجلس به عنوان کارشناس مشغول کار شد، اما در آن جا نیز دائما به تحقیق و فعالیتهای علمی میپرداخت که حاصل این تلاشها مقالاتی متعدد در زمینههای مورد نیاز کشور بود. پیگیری و پشتکار او سبب شد تا به عنوان یکی از نمایندگان مرکز پژوهشها در مجلس معرفی شده و در جلسات کمیسیونهای اقتصادی، حمایت از تولید ملی و … شرکت کند.
احسان، مصداق واقعی «و بالوالدین احسانا» بود
مصطفی آقاجانی معمار پدر شهید احسان آقاجانی معمار در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان با اشاره به اینکه احسان، یوسف من بود گفت: بنده سه پسر دارم که احسان فرزند وسط من بود. احسان، مصداق واقعی «و بالوالدین احسانا» بود؛ علاقهای بسیاری به مادر و پدرش داشت، من حدود ده سال قبل، ناراحتی قلبی پیدا کردم و به نوعی او کفیل مخارج و اداره کننده امور خانواده بود. او از بدو تولد تا زمان شهادت از نظر اعتقادی، اجتماعی، تحصیلی ممتاز بود.
وی با اشاره به روز شهادت فرزندش بیان کرد: روز شهادتش من در خانه نشسته و در حال خواندن قرآن بودم. احسان هم نشسته بود و با گوشی کار میکرد. بعد هم آماده رفتن شد، رفت و برگشت، گفت کتم را بر نداشته ام، گفتم هوا گرم است، گفت میخواهم بروم مجلس, من هم با ذکر بسم الله، او را بدرقه کردم. او طبق معمول هفتهای دو سه بار از مرکز پژوهشها میرفت مجلس و وارد سایت و حیاط میشد، آن روز هم وقتی از سایت عبور میکند، داعشیها وارد مجلس میشوند، اول به قسمت مراجعین میروند و چند نفر را به شهادت میرسانند، بعد وارد حیاط مجلس شورای اسلامی میشوند، چند نفری که آنجا بودند میدوند، احسان برمیگردد که اینها را ببیند که در همان آن تیری به سرش میزنند و گویا همان زمان به شهادت میرسد.
مادر شهید آقاجانی معمار با اشاره به روز شهادت پسرش گفت: من طلبه هستم و اتفاقا آن روز، امتحان داشتم، اما بدون آنکه خبری از این جریانات داشته باشم، نگران بودم، به طوری که وقتی که امتحانم را دادم، به زور میتوانستم دو قدم بردارم.
وی درباره آخرین دیدار با فرزندش، بیان کرد: من برای امتحانم، کتابی نیاز داشتم و احسان با اینکه روزه بود، به حوزه رفت و این کتاب را برایم تهیه کرد.
شرط شهید شدن، شهید بودن است
مادر شهید آقاجانی در رابطه با فرزند شهیدش میگوید: بنده همیشه میگفتم خدا همه خوبیها را در وجود احسان قرار داده است، آنقدر که او جوان خوبی بود، از تقوا، مهربانی، گشاده دستی و ولایتمداری. پسرم خیلی متواضع بود و من بعد از شهادتش تقدیرنامههای زیادی را لابه لای کتابهایش دیدم که هیچگاه آنها را به ما نشان نداده بود. وقتی کسی او را میدید متوجه نمیشد که سطح تحصیلات او چقدر بالاست. او فرزند بسیار مهربانی بود و همیشه لبخندی بر لب داشت. اطرافیان به من میگفتند که اخلاق و رفتار او شبیه شهداست و من بعد از شهادت او، به این موضوع رسیدم، به قول حاج قاسم سلیمانی شرط شهید شدن، شهید بودن است.
سبحان برادر کوچکتر شهید نیز در رابطه با شهید آقاجانی میگوید: با برادرم ارتباط نزدیکی داشتم، احسان به ماتَرَک پیامبر (ص)؛ یعنی قرآن و اهل بیت واقعا عمل میکرد، قرآن خواندنش ترک نمیشد، به من هم همیشه توصیه میکرد قرآن بخوانم. خیلی اهل روضه و هیئت بود، ما در جلسات حاج آقا جاودان شرکت میکردیم، مدتی هم بود که هر شب بعد از ماه رمضان پیاده میرفتیم خیابان ایران، پای درس اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی و پیاده برمیگشتیم.
وی درباره ساده زیستی برادرش، اظهار کرد: او برای مناسبتی به مشهد رفته بود و قرار بود با نمایندگان به هتلی مجلل برود، اما برادرم به آنجا نرفت.
برادر شهید احسان آقاجانی معمار با تاکید به علاقه برادرش برای مبارزه با داعش و مدافع حرم شدن، تشریح کرد: برادرم، هر وقت که اخبار سوریه را میشنید، حسی از درون به او فشار میآورد و میگفت کاش من هم به سوریه میرفتم و میجنگیدم. البته به دلیل اینکه از نظر فیزیکی و بدنی افراد باید شرایط خاصی داشته باشند، به سوریه نرفت، اما به دست همان کسانی که مدافعان حرم را به شهادت میرسانند، شهید شد.
سبحان آقاجانی معمار اظهار کرد: برادرم در مرکز پژوهشها یک سری وظایف معینی داشت، اما او بسیار در مباحثی که رهبری میفرمودند، تفکر و ایده ارائه میکرد، همچنین احسان مدام در تلاش برای پیاده کردن مبانی اسلامی در جامعه بود. دغدغه مندی او در زمینه کمک به مستضعفان تا حدی بود که برای کمک به آنها مدام طرحها و مقالههایی ارائه میکرد.
سبحان آقاجانی درباره مهربانی برادرش، بیان کرد: اگر کسی از او کمک میخواست، دریغ نمیکرد؛ برای مثال روزی فردی از او درخواست کمک کرد، من و برادرم از آن مرد رد شدیم، اما احسان بعد از طی کردن مسافت طولانی، دوباره نزد آن مرد بازگشت، دلش نیامد به او کمک نکند.
وی درباره عقیده سیاسی برادرش، اظهار کرد: او به طیف خاصی مقید نبودغ چراکه میگفت آدم خوب در هر جناحی وجود دارد و نباید به دنبال اسامی بود.
برادر شهید در پاسخ به این سوال که آیا فکر میکردید برادرتان شهید شود؟ گفت: در خیالم او آدم بسیار خوبی بود، ولی فکر شهادتش را نمیکردم، چون زمینه آن را نمیدیدم، اما بعد از شهادت او فهمیدم که مشیت خدا فراتر از تصور ماست، خیلی به حرف زدن نیست و در دستگاه خداوند آن چیزی که میخرند، عمل بدون ریا است. احسان ریا را بلد نبود؛ با آدمهای معمولی، شبیه خودشان رفتار میکرد و گاهاً آنها به برادرم محل نمیگذاشتند، او هم در واکنش، چیزی نمیگفت.
راز پروفایل تلگرام شهید احسان آقاجانی معمار چه بود؟
وی درباره ماجرای پروفایل شهید احسان آقاجانی معمار که بسیار خبرساز شد، تشریح کرد: برادرم چند هفته قبل از شهادتش، عکسِ دست نوشتهای در یک سررسید که حاوی جملهای از سید شهیدان اهل قلم، شهید آوینی بود را به من نشان داد و گفت که این برای پروفایل خوب است؟ من هم در پاسخ گفتم بله خوب است، آن جمله این بود؛ هر کس میخواهد ما را بشناسد، برود و داستان کربلا را بخواند. گرچه خواندن داستان را سودی نیست! اگر در کربلایی نباشد. نکته قابل توجه این است که برادر من خیلی کم حرف است و سوال او از من، نشان دهنده میدهد که او چقدر با این جمله ارتباط برقرار کرده تا به من این جمله را گفته است.
برادر کوچک تر شهید با تاکید براینکه بالای آن سررسید عدد ١٧نوشته بود، اظهار کرد: برادر منم در ١٧خرداد به شهادت و تعداد شهدای حمله تروریستی داعش در آن روز هم١٧ نفر بود، انگار دلِ احسان طبق جمله شهید آوینی، کربلایی شده بود.
وی با تاکید بر اینکه دلتنگی اصلی برای مادر و پدر است و ما هیچ وقت نمیتوانیم آن را درک کنیم، گفت: نبود احسان، برای من هم سخت است؛ آدم تا زمانی که نعمتی را دارد، متوجه آن نمیشود. من خدا را برای شهادت برادرم، شاکرم و معتقدم شهادت او در برابر اهداف بزرگی که اهل بیت علیهم السلام زحمت کشیدند، هیچ است، همه ما باید فدا شویم و در این مسیر ایستادگی کنیم.
شنیدن خبر شهادت از زبان برادر کوچکتر شهید
برادر شهید آقاجانی بیان کرد: ما اصلا خبر نداشتیم که به مجلس حمله شده و از رادیو و تلویزیون شنیدیم، به احسان زنگ میزدیم و او جواب نمیداد، با مرکز تماس گرفتیم که گفتند رفته مجلس؛ اما سالم است، اینها را بردهاند داخل و درها را بستهاند و تا ساعت ۱۲ شب به ما نگفتند، ساعت ۱۲ بود که با منزل تماس گرفتند و گفتند که مجروح شده و در بیمارستان بقیهًْالله بستری است و اگر برادرهایش بیایند و پدر و مادرش نباشند بهتر است؛ برای همین هم من و برادر بزرگتر و عمویم رفتیم، به من گفتند بیایید در مرکز پژوهشها تا با هم برویم و وقتی که وارد شدیم من گفتم گویا خبری است؛ چون در را بستند و ما را بردند بالا و نشاندند و مقدمه چینی کردند، من هم بلند میشدم و میگفتم که شهید شده است؟ برادر بزرگم که حالش بد شد و افتاد و من هم مدام راه میرفتم و عمویم من را آرام میکرد.
بعد هم ما برگشتیم خانه و عمویم گفت من موضوع را به خانواده میگویم، خلاصه رفتیم بالا و به پدرم گفتیم که مجروح شده است، پدرم گفت بچه ام را کشتند؟ گفتیم نه، تا اینکه عمویم کمکم گفت که چه اتفاقی افتاده است. همان شب در منزلمان روضه برپا شد و من فردا به معراج برای شناسایی رفتم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰